کتایون شهپرراد؛ آذین حسین زاده؛ فاطمه محمدحسنی صغیری
چکیده
جهان داستانی لوکلیزو از شاکلههای متعددی نظم یافته که برخی از آنها، در مقام قیاس با باقی، گویا و شفافتر است؛ بهعنوان نمونه، جنگ، استعمار، نژاد و همچنین هویت. تمامی این مضامین بهنحوی ترسیمگر ...
بیشتر
جهان داستانی لوکلیزو از شاکلههای متعددی نظم یافته که برخی از آنها، در مقام قیاس با باقی، گویا و شفافتر است؛ بهعنوان نمونه، جنگ، استعمار، نژاد و همچنین هویت. تمامی این مضامین بهنحوی ترسیمگر پیوند میان دو مفهوم «پدر» و «خاستگاه» اند. در این مقاله برآنیم تا ببینیم چگونه غیبت پدر (یا فقدانش) به مستمسکی بدل میشود برای شخصیت اصلی داستان تا سفری را درپیش بگیرد که غایتش خودشناسی است. به موازات این امر، خواهیم دید که جستجوی پدر به چهسان قهرمان داستان را بهسوی درکی ژرفتر از خاستگاه و نحوة شکلگیری هویتش سوق خواهد داد. بدین منظور، اساس کار را بررسی دو رمان جستجوگر طلا و افریقایی قرار دادیم تا ببنیم چگونه غیبت پدر و جنبة رازآلود خاستگاه، درنهایت، به حضوری استعاری بدل میشود. تحلیل این مضامین و اهمیتشان در گسترة این دو رمان نشان خواهد داد که لوکلزیو، با استفاده از حافظة خویش، سعی در نقد گذشته و ایجاد رابطهای دارد میان آدمی و سنّت؛ تا بدانجا که این خط پیوند را بهمثابه بنمایة آثارش برمیگزیند. اینگونه است که جستجوی پدر، نه تنها مترادف کاوشی برای یافتن خاستگاه، بلکه به طریقی بدل میشود در جهت خودشناسی و عزلتی خودخواسته.